ساعت از نه گذشته ، بارون میباره و بابا تند میرونه و‌ مامان داره گوجه محلی هایی که‌ نمک‌فلفل زدم ریختم تو لیوان کاغذی رو با خلال دندون میخوره و میگه بیا بخور تو هم ، میگم یه کیلو! خوردم نوش جون. یهو یادم میاد وصیت نکردم میگم اوووو گوش کنید گوش کنید من وصیتمو بکنم ، مامان میگه دیوونه ، بابا میگه واسه همین میگم خودت بروها! میگم یعنی چی؟! مامان میگه یعنی خودت تنها برو فرودگاه. میگم آها خب گوش کنید ، مامان به بابا میگه تو گوش کن ، یهو میگه براش وویس بفرست میگه ,میگم ,مامان ,بابا میگه ,مامان میگه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود آهنگ ایرانی ، دانلود فیلم خارجی سبزمارکت سرویس خواب نوزاد و سرویس خواب نوجوان دنیای جوک مهندسی قالب وبلاگ | ابزار وبلاگ نویسی | دانلود طرح لایه باز پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان مرکز مشاوره